کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: مقتل


قیام و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام

درباره : فرزندان و برادران عقیل علیه السلام
منبع : پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۷۹

ابن زیاد ملعون هانی بن عروه را به جرم پناه دادن به مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل علیه‌السلام دستگیر و روانۀ زندان کرد؛ در شهر خبر دستگیری هانی به سرعت پخش شد و مُسْلِمِ با ۴ هزار نفر[1] از مردم کوفه ضد ابن زياد قیام و قصر را محاصره کردند؛ ولي به دلايلي از جمله ترساندن مردم از رسیدن لشکر شاميان، تهدید و ارعاب مردم، خيانت عدّه‌اي از سران قبايل، مكر و حيله و...  در طول روز اين عدّه كم و كمتر مي‌شدند، تا آنجاکه زن‌ها می‌آمدند دست شوهران و فرزندانشان را گرفته و از لشکر مسلم جدا کرده و به منزل می‌بردند.[2] هنگام نماز مغرب یاران مسلم به ۳۰ نفر رسيدند و بعد از نماز ۱۰ نفر و پس از بیرون آمدن از مسجد هيچ كس همراه او نبود.[3]


مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل علیه‌السلام دركوچه‌هاي كوفه غریب و تنها مي‌گشتند تا به در خانه زني به نام طَوْعَه رسيدندکه جلوي درِخانه منتظر برگشت پسرش بلال بود و با مسلم روبرو شدند. مسلم جلو آمدند و سلام دادند و طَوْعَه جواب گفت و مسلم به اوگفتند: ممكن هست ظرف آبي به من بدهي! طَوْعَه به درون رفت و برايش كاسه آبي آورد و مسلم از خستگي زیاد به ديوار خانه طَوْعَه تكيه دادند و بر زمين نشستند. پس از آن‌که آب را نوشيدند همچنان بر همین حال بودند،[4] طَوْعَه كاسه آب را به منزل برد و وقتي برگشت ديد مسلم هنوز نرفته است. صدا زد: اي مرد! آب را كه نوشيدي؛ به خانه‌ات برو! مسلم پاسخي ندادند. دوباره گفت: اي مرد غريبه! مگر تو خانه نداري! بودن تو بر درِخانۀ من در اين وقت شب خوب نیست، ولی بـاز مسلم سكوت كردند و  بار سوّم که او حرفش را تكرار كرد، مسلم پـاسخ دادنـد  که من در اين شهر خانه و خويشي و ياري ندارم؛ آيا می‌شود مرا پناه دهي؟ شايد به دليل پناه دادن من تو را مجازات كنند! به گزارش دیگری فرمودند: اگر مرا پناه دهی ممکن است قیامت که همه درمانده‌اند، پیـامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم پناهت بدهد.[5] سپس ضمن معـرّفی خود، موضوع خیـانت مردم و وضعیت خویش را برای طَوْعَه بازگو کردند؛ طَوْعَه وقتي مسلم را شناخت، ایشان را به درون منزل برد و حجره‌اي در اختيارش قرار داد.[6]

از طرفی، ابن‌زیاد بعد از اینکه از پراکنده شدن مردم مطمئن شد؛ به مسجد رفت و دستور داد جار زدند که هركس براي نماز عشا به مسجد نرود خونش حلال است! و پس از نماز به بالای منبر رفت و در سخنانی تهدید کرد: هركس به مسلم پناه بدهد، خون و مالش بر من حلال است و هر كه جاي او را فاش كند، جایزه خواهد گرفت.[7] نيمه شب، بلال پسر طَوْعَه به منزل آمد و از رفتار مادر فهميد كه مهماني در خانه دارند؛ از وی در مورد مهمان پرسيد، ولی طَوْعَه چيزي به او نگفت و در پی اصرارش، مادر گفت: مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل علیه‌السلام مهمان خانه ماست؛ ولي به كسي چيزي نگو و بلال هم پاسخی نداد و خوابيد؛ به نقل بعضی از مقاتل قسم یاد کرد که به کسی چیزی نگوید. آن شب تا صبح كوفه در آشوب بود و همۀ سربازان ابن زياد به دنبال مسلم مي‌گشتند؛ لیکن مسلم در خانه طَوْعَه به راز و نياز و عبادت سرگرم بودند. صبح، بلال از طریق مُحَمَّد بْنِ أَشْعَث مکان اختفای مسلم را به حاکم خونخوار کوفه گزارش داد و او هم بی‌درنگ عُبَيدُاللهِ بْنِ عَبَّاسِ سُلمی و مُحَمَّد بْنِ اَشعَث را همراه ۷۰ نفر[8] از قبيله قيس براي دستگيري مسلم روانه كرد.[9]

مبارزه و دستگیری مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل علیه‌السلام

مسلم سرگرم عبادت بودند كه مأموران ابن زياد به در خانه طَوْعَه رسيدند. او ضمن تشكر از طَوْعَه و دعا در حقّش گفتند ديشب در خواب اميرمؤمنان علیه‌السلام را ديدم كه گفتند فردا پيش من و مهمان من خواهي بود.[10] به نقلی، سربازان را دلیرانه از خانه طَوْعَه بیرون کردند و به نقلی دیگر، وقتي از خانه بيرون آمدند با غيرت حيدري جنگيدن آغاز كردند و هر بار كه حمله مي‌كردند، عدّه‌اي را به درك می‌رساندند. شمـار زیادی از دشمنان را به هلاكت رساندند و خود نیز از ناحیه لب و دندان زخمی شدند. وقتي ديدند نمي‌توانند رودر رو با مسلم بجنگند، به بالاي خانه‌ها رفتند و به مسلم تير و نيزه زدند؛ حتّی دسته‌های نی آتش زده و به همراه سنگ برسرش ریختند.[11] مسلم به شدّت مجروح و خسته شده بودند امّا باز جرأت نمي‌كردند به او نزديك شوند. يكي از افراد ابن‌زياد به نام مُحَمَّد بْنِ أَشْعَث حيـله كـرد و گفت: مسلم چرا مي خـواهي خودت را به كشتن دهي؟ ما به تو امان مي‌دهيم؛ ابن‌زياد هم بنـا ندارد تو را بكشد و فقط مي خواهد با دستگيري تو غائله كوفه را بخواباند؛ همراه ما به دارالحكومه بيا. بعضی از مقاتل[12] درگزارش دیگری نوشته‌اند خود ابن‌زیاد پیغام فرستاد که فقط با امان دادن به مسلم می‌توانید او را دستگیر کنید. مسلم اوّل امان دشمنان را قبول نكردند و گفتند به قول شما كوفيـان نمي‌شود اعتماد كرد! ولي بعد پذيرفتند. البته در کتب  لهوف و مقتل مقرّم[13] آمده مسلم حرف دشمنان را باور نكردند و امانشان را قبول نكردند و در جنگيدن با آن‌ها اهتمـام بيشتري ورزيدند تا اينكه بر اثر شدّت جراحـات، ضعف و خستگي سرانجام يكي از پشت نزديك شد و با نيزه به پشت او زد؛ ديگران هم از اين فرصت استفاده كردند و جملگي به سر او ريختند و دستگيرش كردند.[14]

اوّلین اقدام مسلم بعد از دستگیری

بعد از دستگيري، وقتي مسلم را به طرف قصر ابن‌زياد مي‌بردند اشك از چشمان مبارکشان جاري بود. عُبَيْدُ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ سُّلَمِي[15] گفت: چرا گریه می‌کنی؛ در برابر هدف بزرگی که داری این آزارها که چیزی نیست. مسلم فرمودند: براي خودم گريه نمي كنم؛گريه من براي سرورم امام حسين علیه‌السلام است كه برايش نامه نوشتم كه به كوفه بياید و نمي دانم چه بر سر خودش و خانواده‌اش خواهد آمد. سپس رو به مُحَمَّدبْنِ أَشْعَث كردند وگفتند مي‌دانم به امان شما اعتمادی نیست، دست کم پيكي از جانب من به نزد حسین علیه‌السلام بفرستيد و ايشان را از حال و اوضاع كوفه مطّلع كنيد تا به سوي اینجا حركت نكنند.[16]

مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل علیه‌السلام را به سوی دارالحكومه بردند. اعيان كوفه جلوي در ايستاده و منتظر اذن دخول بودند و كوزه آبي در جلوي در بود. ضعف و تشنگي بر مسلم غلبه كرده بود و شدّت جراحات بر اين تشنگي مي‌‌افزود. مسلم نگاهي به كوزه كردند و آب خواستند؛ امّا مُسلِمِ بْنِ عَمْرُو از اعيان كوفه گفت: مي‌‌بيني اين آب چه سرد و گواراست! به خدا قسم قطره‌اي از آن را به تو نمي‌دهم تا حميم جهنّم را بچشي. مسلم پاسخ دادند همانا تو سزاوارتر از مني برآتش جهنّم و از شدّت تشنگي به ديوار تكيه دادند. عَمْرُو بْنِ حُرَيْث[17] دلش سوخت و به غلامش دستور داد كاسه آبي به مسلم بدهد؛ غلام آب را آورد امّا وقتی مسلم خواستند آب بنوشند خون لبِ زخمی‌شان به داخل آب ریخت. براي بار دوّم و سوّم قضيّه تكرار شد و مسلم فرمودند: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ لَوْ كَانَ لِي مِنَ الرِّزْقِ الْمَقْسُومِ شَرِبْتُه؛[18]خدا را شکر اگر روزی من بود آب را می‌نوشیدم[19]. بر پایه گزارشی مُحَمَّد بْنِ أَشْعَث در پاسخ به درخواست مسلم، نامه‌ای توسط اَیاسِ بْنِ عَثَل برای امام فرستاد و این نامه در منزل زُبالة به امام داده شد.[20]

مسلم بن عقیل در دارالحکومه کوفه

مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل علیه‌السلام را پيش ابن زياد بردند؛ سلام نكردند و اطرافيان ابن‌زياد گفتند به امير خود سلام كن. مسلم پاسخ دادند اين مرد امير من نيست. به گزارش دیگری فرمودند اگربخواهد مرا بکشد چه سلامی و اگر نکشد بعد از این وقت برای سلام دادن بسیار است! ابن‌زياد گفت چه سلام كني چه سلام نكني تو را خواهم كشت. مسلم جواب دادند اکنون كه مي‌خواهي مرا بكشي، بگذار از حاضران در مجلس كسي را وصيِّ خود قرار دهم بعد رو به عُمَرِبْنِ سَعْد كردند و گفتند تو با من قرابت و خويشي داري؛ وصيِّ من باش. عُمَرِبْنِ‌سَعْد براي چاپلوسي و دلخوشي ابن‌زياد امتناع كرد.[21] عبیدالله گفت: ای عمر! وصيتش را بشنو و عُمَرِبْنِ سَعْد پذيرفت. مسلم سه وصيت كردند: ۱. نامه‌اي از جانب من براي امام حسين علیه‌السلام بنويس و بفرست كه سيّدالشهدا به كوفه نيايد. ۲. من در اين شهر ۷۰۰ درهم مقروضم، شمشير و زره من را بفروش و قرضم را ادا كن.[22] ۳. بعد از كشتن من بدنم را دفن كن.

 دو نکته مهمّ: ۱. مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل علیه‌السلام تنها از مردم کوفه بیعت نگرفته بودند بلکه کمک‌های مالی و جنگ افزاری هم گرد آوری کرده بودند و معقل هم به حیله کمک مالی توانسته بود به خانه هانی راه پیدا کند؛ امّا مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل با اینکه پول‌های فراوانی در اختیار داشتند و در حال انجام مأموریت بودند، از آن پول‌ها استفاده نکردند و برای امرار معاششان مجبور به استقراض شده بودند. ۲. توجّه به حقّ الناس و تلاش در ادای آن حتّی در اسارت. دو درسی است که ما و شنوندگان ما باید از این گزارش یاد بگیریم و به آن عمل کنیم. تمنّا می‌کنم این مسائل را در مجالستان برای مردم بازگو و تشریح کنید.

عُمَرِبْنِ سَعْد به جاي عمل به وصيّت، برای خوش خدمتی این وصایا را به ابن‌زياد منتقل كرد و او نیز به عُمَرِبْنِ سَعْد گفت شخص امین خیانت نمی‌کند، ولی گاهی مرد خائن امین می‌شود![23] و امّا وصیّت‌های او، با مال وی كاري ندارم و هر چه مي‌خواهي بكن؛ امّا بدنش را شايسته دفن شدن نمي دانم و به تو نمي دهم؛[24]حسین علیه‌السلام هم اگر به کوفه نیاید کاری با او ندارم. سخنان زیادی بین مسلم و ابن‌زیاد گفته شد و هر بار مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل محکم‌تر از قبل پاسخ پسرمرجانه را می‌دادند؛ تا اینکه آن ملعون به امام علیه‌السلام گستاخی کرد و مسلم با قوّت قلب و خيلي محكم جواب او را مي‌دادند و از امام زمانشان دفاع می‌کردند؛ به گزارشی دیگر در این هنگـام پاسخش را ندادند و به او بی‌محـلّی کردند. سرانجام آن ملعون از شدّت عصبانیت به بَكْرُ ( بکیر) بْنِ حُمْرَانَ[25] دستور داد مسلم را به بالاي دارالأماره برده و سر از بدنش جدا كند.

 در بین راه مسلم در حال مناجات و استغفار بودند و از مردم به خاطر فریب و نیرنگشان به خداوند شکایت می‌کردند. بالاي دارالأماره سر از بدنشان جدا کردند؛ سر را به زمين انداختند و سپس بدن مطهّرشان را هم به زمين پرتاب كردند. بعد از شهادت مسلم ، ابن‌زیاد به بَكْرُ بْنِ حُمْرَانَ که چهره‌اش تغییر کرده و لرزان بود گفت این چه حالتی است. بَكْرُ بْنِ حُمْرَانَ پاسخ داد موقع کشتن مسلم مرد سیاه چهره‌ای را دیدم که در مقابل من ایستاده و انگشتان خود را به دندان گرفته بود و یا لب‌های خود را می‌گزید؛[26] من از دیدن او چنان وحشت زده شدم که تا کنون چنین نشده بودم.[27]

ابن زياد ـ لعنه الله عليه ـ برای اینکه رعب و وحشت بیشتری در کوفه ایجاد کند، دستور داد بعد از شهادت، بدن مسلم و هاني را در بازار چرخاندند و در محلّه‌اي كه گوسفندان را مي‌فروختند به دار كشيدند و سر مسلم و هاني را هم همراه نامه‌اي براي يزيد فرستاد و يزيد دستور داد تا سر مبارك[28] اين دو بزرگوار را در دروازه دمشق آويختند.[29]

یاد سپاری :

۱. در مقتل مقرّم به نقل از منتخب طُریحی آمده است سر راه مسلم چاله‌ای کندند و او را در داخل آن انداختند تا توانستند دستگیرش کنند که این امر در هیچ یک از کتب دسته اوّل تاریخی و کتب معتبر نیامده است و عقلانی هم نیست و نمی‌تواند صحیح باشد چرا که چنین امکان و فرصتی نبوده، بسیاری از علما و محققین مآخذ و مستندات منتخب طُریحی را دارای اعتبار نمی‌دانند.

۲. در تاریخ الامم والملوک (۵/۳۷۷) آمده « مطّلعان پنداشتند ابن‌زیاد دستور داد در ظرف سفالی برای مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل آب آوردند و گفت برای این در این ظرف آب آوردن که وقتی می‌نوشی ناپاک نشود » همان گونه که مستحضر شدید این گزارش وَهم و گمان مردم بوده است نه واقعۀ رخ داده، هر چند اگر چنین چیزی هم رخ داده بود بازگو کردن آن در مجالس شایسته و سزوار نیست.

۳. گاهی سخنانی از زبان مسلم خطاب به امام حسین علیه‌السلام گفته می‌شود، مثل اینکه رو کردند به سمت مکّه و گفتند آقا به کوفه نیا و ... که چنین چیزی در هیچ یک از مقاتل نیست. مسلم اقدام عملی کردند برای این کار، گفتنشان در این لحظه معنایی ندارد!

۴.  گاهی گفته می‌شود که سرِ مسلم را تا هنگام آوردن سرِ امام حسین علیه‌السلام به کوفه در دروازه شهر کوفه نصب کردند و هنگام ورود ... که چنین چیزی هم صحّت ندارد، زیرا سر مسلم و هانی  به شام ارسال شد و در دروازه دمشق نصب شد.

۵ .آخرین نکته تعداد اغراق آمیز کشتگان به دست مسلم است که در بعضی کتب نامعتبر و تحریفی ۱۱۰۰ نفر اعلام شده است و این رقم همان گونه که در صفحه ۱۳۷ مقتل جامع آمده است صحیح نیست.

پاورقی ها:

 

[1] . در الفتوح، تَجارِبُ الاُمَم، مَقْتَل خوارزمی و مُرُوجُ الذَّهَب ۱۸ هزار نفر ذکر شده است. ضمناً در الفُتوح نام پسر طوعه اسد ذکر شده است.

.[2] ­ در مُثیرُالأحْزان (۱۳۴)؛ الفُتوح (۵/۴۹)؛ تاریخ الامم والملوک(۵/۳۸۱)؛ مقتل خوارزمی (۱/۲۹۸) و مقتل جامع (۱/۵۳۷) آمده با سربازان ابن‌زیاد درگیر شدند و پس از جنگی سخت، پراکنده شدند.

[3]. موضوع رفتن به مسجد و نماز خواندن مسلم در الفتوح، تاریخ الامم والملوک و مُرُوجُ الذَّهَب نیامده است.

[4]. موضوع آب خواستن و نرفتن در اعلام الوری نیامده است. ضمناً در الفتوح و الکامل فی‌التّاریخ، مَقْتَل خوارزمی و کامل بهائی نوشته شده بعد از داخل رفتن، طوعه برای مسلم غذا برد ولی مسلم غذا را نخورد.

[5].  در کتب تاریخ الامم والملوک، تَجارِبُ الاُمَم،  الکامل فی‌التّاریخ و مقاتل الطالبیین آمده است که فرمود: اگر پناهم بدهی شاید بعداً جبران کنم و پاداشت دهم.

[6]. صحبت مسلم با طوعه، حضور در خانه‌اش و خبردار شدن پسرش در مُرُوجُ الذَّهَب، اخبارالطوال، روضة الواعظین، مُثیرُالأحْزان، لهوف و مقتل مقرّم بسیار مختصر آمده و در الفتوح هم کمی متفاوت آمده است. در الطبقات الکبری و تَذْکِرَةُ الْخَواص هم این موضوع به طور کلّ نیامده است. ضمناً در ناسخ التّواریخ آمده مسلم ابتدا به خانه محمدبن کثیر پناه برد و... ولی صحیح نیست زیرا در منابع معتبر نیامده است و فقط برای اولین بار در روضة الشهدا آمده است.   

[7]. صحبت ابن‌زیاد در مُرُوجُ الذَّهَب، روضة الواعظین، تَذْکِرَةُ الْخَواص، کامل بهائی  و مُثیرُالاَحزان نیامده و در الفتوح و اخبارالطوال هم کمی متفاوت آمده است. 

[8]. در الفتوح ۳۰۰ نفر و در اخبار الطوال ۱۰۰ نفر ذکر شده است. 

[9]. تاریخ الامم والملوک ۵/۳۶۸؛ الفُتوح ۵/۵۱؛ الاَخبارالطِوال ۲۸۶؛ مقاتل الطالبیین ۱۰۳؛ تَجارِبُ الاُمَم ۲/۴۸؛ الارشاد ۲/۷۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ۱۱/۱۲۶؛ مُرُوجُ الذَّهَب ۳/۵۸؛ اللهوف ۴۶؛ الطبقات الکبری ۵/۹۴؛ مُثیرُالأحْزان ۱۳۳؛ روضة الواعظین ۲۸۸؛  مَقْتَل خوارزمی ۱/۲۹۷؛ تَذْکِرَةُ الْخَواص۳۲۶؛ إعْلام الوَری ۳۲۲؛ کامل بهایی ۶۱۷؛ بحـارالأنوار۴۴/۳۵۰؛ جـلاءالعیون ۵۲۷ ؛ منتهی الآمال۳۷۱؛  قمقام ۳۰۲؛ مقتل مقرّم ۸۰؛  نفس المهموم ۹۴؛  ناسخ التّواریخ ۳۰۱؛ مقتل امام حسین ۷۵؛ دمعة الساکبه ۲۷۶؛ مقتل جامع ۱/۵۳۶. توضیحات: گزارش  بیعت گرفتن، قیام و شهادت مسلم در بعضی مقاتل مفصّل‌تر آمده و در الطبقات الکبری کامل بهایی، تَذْکِرَةُ الْخَواص  نیز کاملاً به اختصار آمده  است. ضمناً این گزارش در الفتوح کمی متفاوت آمده است.

[10]. این خواب فقط در کامل بهایی، منتهی الآمال، نفس المهموم، مقرّم ، قمقام، ناسخ التّواریخ و دمعة الساکبه آمده است.

[11]. آتش از روی بام ریختن در لهوف، الفتوح، تَجارِبُ الاُمَم، تاریخ الخُلَفاء، مَقْتَل خوارزمی  و اعلام الوَری نیامده است.

[12]. گزارش دوّم فقط در الفُتوح ۵/۵۳؛ مقتل خوارزمی ۱/۳۰۱؛ نفس المهموم ۹۸؛ مقتل امام حسین ۷۸  و مقتل جامع ۱/۵۴۸ آمده.

[13]. در بحارالأنوار، دمعة الساکبه، نفس المهموم، جلاءالعیون، قمقام، مقتل امام حسین و مقتل جامع هر دو روایت ذکر شده است. 

[14]. تاریخ الامم والملوک ۵/۳۷۳؛ الفُتوح ۵/۵۳؛ مقاتل الطالبیین۱۰۶؛ الارشاد ۲/۸۲؛ الکامل فی‌التّاریخ ۱۱/۱۲۸؛ اللهوف ۴۸؛ تَجارِبُ الاُمَم ۲/۵۲؛ تاریخ الخُلَفاء ۲/۲۳۴؛ مُرُوجُ الذَّهَب۳/۵۸؛  مُثیرُالأحْـزان ۱۳۵؛ روضة الواعظین۲۹۰؛ إعْلام الوَری ۳۲۴؛ مَقْتَل خوارزمی ۱/۳۰۰؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب۴/۹۳؛ کامل بهائی ۶۱۷؛ نفس المهموم ۹۷؛ بحـارالأنوار۴۴/۳۵۲ و۳۵۷؛        منتهی الآمال ۳۷۴؛ مقتـل امام حسین ۷۸؛ جـلاءالعـیون ۵۲۹؛ قمقـام ۳۰۵؛  ناسخ التّواریخ ۳۰۶ و۳۰۹؛ دمعة الساکبه ۲۸۰؛   مقتل جامع ۱/۵۴۶. توضیحات: مبارزه و شهادت مسلم در لهوف، تَجارِبُ الاُمَم، کامل بهائی و مُرُوجُ الذَّهَب مختصر‌تر و در تاریخ الخُلَفاء و مَناقِبِ آلِ ابیطالب کاملاً به اخصارآمده است.

[15]. در تاریخ الامم والملوک، مقاتل الطالبیین و الکامل فی‌التّاریخ عمروبن عبید ذکر شده است.

[16]. گریه مسلم و درخواستش در مقتل مقرّم، مُرُوجُ الذَّهَب و مقتل امام حسین نیامده است. ضمناً سخنان محمد بن اشعث نیز در اعلام الوری نیامده است.

[17]. در  الکامل فی‌التّاریخ و مقتل مقرّم نام عمارة بن عُقبه ذکر شده است.

[18]. این جمله آخر در الکامل فی‌التّاریخ و آب طلب کردن مسلم و وقایع مربوط به آن در مُثیرُالاَحزان و اعلام الوری نیامده است.

[19]. تاریخ الامم والملوک ۵/۳۷۴؛ مقاتل الطالبیین ۱۰۷؛ الارشاد۲/۸۴ ؛ مُثیرُالأحْزان ۱۳۶؛ مُرُوجُ الذَّهَب ۳/۵۹؛ إعْلام الوَری۳۲۴؛ الکامل فی‌التّاریخ ۱۱/۱۲۹؛ روضة الواعظین۲۹۱؛ بحارالأنوار۴۴/۳۵۳؛ نفس المهموم ۹۹؛ جلاءالعیون۵۲۹؛ منتهی الآمال ۳۷۴؛ قمقام ۳۰۷؛ مقتل مقرّم ۸۶ ؛ ناسخ التّواریخ ۳۱۳؛ دمعة الساکبه ۲۸۱؛ مقتل امام حسین ۷۸؛ مقتل جامع ۱/۵۵۱.

[20] . تاریخ الامم والملوک ۵/۳۷۵؛ مقتل خوارزمی۱/۳۰۳؛ الاَخبارالطِوال ۲۹۵؛ الکامل فی‌التّاریخ۱۱/۱۳۰ و مقتل جامع ۱/۵۵۱.

[21]. موضوع نپذیرفتن وصیّت توسط عمربن سعد در کتب اخبارالطوال و الطبقات الکبری نیامده است در الفتوح نیز آمده خود ابن‌زیاد عُمَرِبنِ سَعد را انتخاب کرد.

[22]. در اخبارالطوال هزار درهم ذکر شده است و در مقاتل الطالبیین نیز آمده: مبلغ قرضم را بعداً از غلاّت من در مدینه بردار. ضمناً موضوع وصیّت مسلم و خیانت عُمَرِبنِ سَعد در لهوف و اعلام الوری ذکر نشده است. در تاریخ الخُلَفاء نیز فقط وصیّت اوّل آمده.

[23]. سخن ابن‌زیاد در مورد خیانت در الفتوح، مقتل امام حسین و جلاءالعیون نیامده و در تاریخ الخُلَفاء هم متفاوت آمده است.

[24]. به گزارش دیگری گفت: بعد از کشتنش کاری با بدنش ندارم که کجا به خاک سپرده می‌شود (روضة الواعظین، مُثیرُالاَحزان،  تاریخ الامم والملوک، بحارالأنوار، جلاءالعیون، مقتل امام حسین، ، دمعة الساکبه، ناسخ التّواریخ،  مقتل جامع).

[25]. در الفُتوح مرد شامی ذکر شده است. ضمناً در صفحه ۵/۵۴ الفتوح نوشته شده که مسلم، بکربن حمران را به درک واصل کرد.

[26]. دیدن مرد سیاه چهره و سؤال ابن‌زیاد در تاریخ الامم والملوک، اخبارالطوال، الکامل فی‌التّاریخ، الطبقات الکبری، تاریخ الخُلَفاء،  نفس المهموم، ارشاد، اعلام الوری، روضة الواعظین، مقاتل الطالبیین و مُثیرُالاَحزان نیامده است.

[27]. تاریخ الامم والملوک ۵/۳۷۶؛ الاَخبارالطِوال ۲۸۹؛ مقاتل الطالبیین۱۰۹؛ الارشاد۲/۸۸ ؛ الفُتوح ۵/۵۶ ؛ تاریخ الخُلَفاء ۲/۲۳۴؛ الکامل فی‌التّاریخ۱۱/۱۳۱؛ الطبقات الکبری ۵/۹۴؛ اللهوف ۵۰ ؛ مُثیرُالأحْزان ۱۳۷؛ روضة الواعظین۲۹۲؛ إعْلام الوَری ۳۲۵؛ بحارالأنوار۴۴/۳۵۶؛ نفس المهموم۱۰۱؛ مقتل امام حسین۸۰ ؛ جلاءالعیون ۵۳۱؛ منتهی الآمال ۳۷۶؛ قمقام ۳۰۸؛ مقتل مقرّم ۸۸ ؛ ناسخ التّواریخ ۳۱۸ و۳۲۱؛ دمعة الساکبه ۲۸۳؛ مقتل جامع ۱/۵۵۳. این گزارش در الطبقات الکبری و تاریخ الخُلَفاء کاملاً به اختصار آمده است.

[31]. به دارآویختن سر در دروازه دمشق فقط در الفتوح، بحارالأنوار، مقتل امام حسین، جلاءالعیون، دمعة الساکبه، مقتل جامع، مقتل مقرّم و منتهی الآمال آمده است. چرخاندن بدن در بازار هم در اخبارالطوال، الکامل فی‌التّاریخ و الطبقات الکبری نیامده است.

[32]. تاریخ الامم والملوک۵/۳۸۰؛ الاَخبارالطِوال۲۹۰؛ الارشاد۲/۹۴؛ الفُتوح ۵/۶۲؛ الکامل فی‌التّاریخ۱۱/۱۳۴؛ إعْلام الوَری ۳۲۵؛  الطبقات الکبری ۵/۹۵؛ مَقْتَل خوارزمی ۱/۳۰۷؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب۴/۹۴؛ مُثیرُالأحْزان ۱۴۲؛ تذْکِرَةُ الْخَواص۳۲۷؛ قمقام ۳۱۱؛ بحارالأنوار۴۴/۳۵۹ و۳۶۳؛ نفس المهموم۱۰۴؛ مقتل امام حسین ۸۱ ؛ جلاءالعیون۵۳۲؛ منتهی الآمال ۳۷۸؛  ناسخ التّواریخ ۳۲۳؛ مقتل مقرّم ۹۲؛ دمعة الساکبه ۲۸۷؛ مقتل جامع ۱/۵۶۰.